احمد بن طولون
اَحْمَدِ بْنِ طولون، ابوالعباس (220-20 ذیقعدۀ 270 ق / 835-20 مۀ 884 م)، بنیانگذار سلسلۀ طولونیان مصر. پدرش طولون از تركان طغزغز یا طغرغر و از غلامان نوح بن اسد سامانی بود كه امیر سامانی او را جزو خراج نزد مأمون فرستاد (بلوی، 33؛ ابن جوزی، 5 / 71؛ ابن خلدون، 4(3) / 637). طولون در بغداد و سامرا برآمد و چون كفایت و لیاقتی نشان داد، به فرماندهی محافظان خلیفه منصوب شد و لقب امیرالسر گرفت. او در روزگار مأمون و معتصم تا متوكل عباسی عهدهدار مقامات عالی در دستگاه خلافت بود (ابن تغری بردی، 3 / 1؛ زیود، 17).
احمد در سامرا زاده شد (ابن خلكان، 1 / 174؛ قس: ابن كثیر، 11 / 45؛ ابن تغری بردی، همانجا، كه تولد احمد را در 214 ق در بغداد گفتهاند). بعضی او را فرزند بلنج ترك دانسته و گفتهاند مادرش كنیزی بود به نام قاسم یا ناسم یا هاشم، و احمد خود را به طولون نسبت میداد (ابن خلكان، ابن خلدون، همانجاها؛ ابن تغری بردی، 3 / 1-2؛ قس: بلوی، همانجا).
احمد از عراق به طوسوس رفت و به تحصیل علوم دینی پرداخت (همو، 35) و چون پدرش درگذشت، متوكل عباسی مشاغل او را به احمد داد (ابنتغری بردی، 3 / 4) و خلیفه مستعین نیز او را بسیار گرامی میداشت (نك : بلوی، 37- 38؛ ابن جوزی، 5 / 71-72؛ كوربه، 529)؛ چنانكه وقتی مستعین در 3 محرم 252 از خلافت كناره گرفت، به درخواست وی ابن طولون را به مصاحبت و مراقبت او گماشتند. چون معتز دستور قتل مستعین را داد، احمد از شركت در این كار خودداری كرد (بلوی، 39-40؛ ابن جوزی، همانجا).
ابن طولون در رمضان 254 از سوی بایكباك، حاكم مصر، نایب او در آن دیار گردید و در 23 رمضان همان سال (زیود، 20) وارد فسطاط، مقر حكومت خود شد (یعقوبی، 2 / 503؛ طبری، 9 / 381). احمد پشت گرمی خاصی به تركان داشت (ابن تغری بردی، همانجا) و اول كسی بود كه ممالیك ترك را به مصر برد. پیش از آن بیشتر سپاهیان مصری از سودانیان بودند (قلقشندی، 1 / 247). چون احمد به مصر رفت، ابن مدبّر، مستوفی و عامل خراج آن دیار بود. او مردی كاردان و حیلهگر بود كه رفتاری مستبدانه داشت و بداعتهایی در مصر نهاد كه مدتها سنت گردید (بلوی، 43؛ ابن اثیر، 7 / 187؛ مقریزی، 1 / 314) و به همین سبب موجبات نارضایی و كینۀ مردم مصر را فراهم ساخته بود (EI2). احمد پس از استقرار در محل حكومت به پشتیبانی بایكباك ــ كه در خلیفه نفوذ داشت ــ دست ابن مدبر را از كارها كوتاه كرد و به زندانش انداخت (254 ق) و محمد بن هلال از سوی خلیفه معتز به جای ابن مدبر نشست (یعقوبی، 2 / 503-504؛ ابن اثیر، همانجا). چون مهتدی به خلافت نشست، دستور داد ابن مدبر شغل سابق را بازیابد، ولی ابن طولون به پشت گرمی بایكباك بدین فرمان وقعی ننهاد، اما به روزگار معتمد و پافشاری این خلیفه، ناچار ابن مدبر را در ذیقعدۀ 256 از زندان به در آورد و او را مستوفی و عامل خراج مصر و سپس شام گردانید (یعقوبی، 2 / 505- 509). در همین ایام عیسی بن شیخ عامل فلسطین و اردن بر دمشق استیلا یافت و ارسال خراج را به بغداد قطع كرد. ابن طولون به دستور خلیفه مأمور دفع او شد و به تقویت سپاه و ازدیاد نفرات خود پرداخت، اما خلیفه سپس ماجور را امارت شام داد و به دفع عیسی فرستاد. از این رو سپاه ابن طولون همچنان برجای ماند و مایۀ نیرومندی بیش از پیش او شد؛ چندانكه ماجور از او هراسناك شد و خلیفه را به احضار ابن طولون به بغداد برانگیخت. اما ابن طولون به پایمردی یارجوخ، پدر زن خود كه در خلیفه نفوذ داشت، و ارسال هدایا و اموال به بغداد، خلیفه را از آن رأی بازداشت و در مصر بماند (بلوی، 50-52، 56-57؛ كندی، 214، 215؛ یعقوبی، 2 / 505؛ ابن خلدون، 4(3) / 639).
بایكباك در آغاز تنها نیابت حكومت مركز مصر، جز اسكندریه و اطراف آن را به ابن طولون داده بود (بلوی، 42؛ ابن اثیر، 7 / 187). پس از قتل بایكباك، خلیفه معتمد در 257 ق / 871 م حكومت مصر و توابع آن را به یارجوخ سپرد (بلوی، 45؛ خضری، 311؛ ابن اثیر، 7 / 187، 249) و یارجوخ نیز با موافقت معتمد، نیابت حكومت تمام سرزمین مصر، ازجمله اسكندریه و صعید و برقه و نواحی مرزی را به احمد واگذارد و مسئولیت خراج را هم بر عهدۀ او نهاد (بلوی، 46-47؛ یعقوبی، 2 / 508؛ ابن خلدون، 4(3) / 638- 639). یارجوخ اندكی بعد در 258 ق درگذشت و احمد بن طولون به استقلال حكومت مصر یافت (ابن اثیر، 7 / 257). او تا چند سال پس از آن به ثبیت قدرت خود و سركوب مخالفان پرداخت. در 259 ق ابراهیم، معروف به ابن صوفی را كه پیش از آن هم قیام كرده و شكست خورده بود، باز در هم شكست (بلوی، 62-66؛ كندی، 213-214؛ ابن اثیر، 7 / 238- 239، 263-264). در 260 ق نیز مردی به نام سكن، ملقب به ابوروح را كه در مصر به طغیان پرداخته بود، سركوب كرد (همو، 7 / 273).
در 261 ق / 875 م مردم برقه بر ابن طولون شوریدند (بلوی، 70). وی سپاهی به فرماندهی غلام خود لؤلؤ، به آنجا فرستاد. لؤلؤ آنان را گوشمالی داد و آرام كرد (ابن اثیر، 7 / 283). در این ایام اغتشاشات سیاسی و آشوبهای داخلی در قلمرو شرقی خلافت ــ چون قیام زنگیان ــ امور بازرگانی و اقتصادی عراق را عملاً فلج كرده بود و موفق بردار خلیفه معتمد، برای مقابله با این قیام و سامان دادن به مشكلات مالی، ناگزیر طی نامهای از ابن طولون كه اموال و در آمد بیتالمال مصر را، پنهان از موفق، به وسیلۀ ماجور به خلیفه میفرستاد، كمك مالی خواست (بلوی، 79-80؛ ابن خلدون، 4(3)641؛ حسن، 14) و ابن طولون اموالی نزد او فرستاد، اما موفق آن را كافی ندانست و ابن طولون را تهدید به عزل كرد. ابن طولون او را پاسخ تندی داد(نك : بلوی، 81-85؛ ابن اثیر، 7 / 305)؛ موفق هم سپاهی گران به فرماندهی موسی بن بغا به سركوب او به رقه فرستاد. ابن طولون در شهر موضع گرفت و به استحكام آنجا كوشید. ابن بغا 10 ماه در رقه ماند و سرانجام به سبب نارضایی و شورشی كه میان لشكریان پیدا شده بود، بینتیجه به عراق بازگشت (همانجا؛ كندی، همانجا؛ بلوی، 85-87).
پس از آن ابن طولون دفاع از مرزهای آسیای صغیر در برابر رومیان را بهانه كرد و به سوی شام رفت (ابن خلدون، 4(3) / 642-643). پیش از رسیدن او به شام، ماجور حاكم آنجا، در شعبان 264 درگذشت (مسعودی، مروج ... ، 4 / 123؛ ابن خلدون، همانجا) و فرزندش علی به اطاعت از ابن طولون گردن نهاد و تهیۀ ملزومات سپاه را بر عهده گرفت (بلوی، 91-92؛ كندی، 219). سپس احمد وارد دمشق شد (مسعودی، همانجا؛ غزنوی، 3 / 36) و بدینترتیب اول كسی بود كه حكومت شام را نیز در دورۀ اسلامی بر حوزۀ حكومتی مصر افزود (قلقشندی، 1 / 251).
ابن طولون پس از مصادرۀ تمام اموال و خزاین ماجور، به حمص و از آنجا به سوی انطاكیه رفت و آنجا را به محاصره گرفت و در محرم 265 با همدستی و راهنمایی عدهای از ساكنان شهر، آنجا را گشود (طبری، 9 / 543؛ مسعودی، همان، 4 / 123-124؛ كندی، 220؛ نیز نك : بلوی، 93-95).
در ربیعالاول 265 خبر رسید كه عباس، پسر ابن طولون به نیابت از پدر در مصر حكم میراند و به تحریك جمعی از اطرافیان، قسمتی از خزاین و اموال و سلاح را برداشته و به برقه رفته است. احمد به مصر بازگشت و سپاهی به سركوب او فرستاد. عباس شكست خورد و احمد ابن طولون عدهای را كه در این كار دست داشتند، به دست خود عباس شكنجه داده، به قتل رسانید و فرزندش را هم به دست خود شلاق زد و در خانۀ خود بازداشت كرد تا در 268 ق بمرد (نك : همو، 244- 248، 266-271؛ ابن اثیر، 7 / 324-325؛ عمون، 99).
در 268 ق / 882 م لؤلؤ، سردار لشكر ابن طولون قیام كرد (طبری، 9 / 611؛ ابن اثیر، 7 / 372) و در رفیقه (حومۀ رقه) سكه به نام خود زد (لین پول، I / 68، حاشیۀ 1). او كه امارت حمص و حلب و قنسرین و سرزمین مُضر را از سوی ابن طولون در دست داشت، پس از مكاتبه با موفق، در 269 ق با شروطی به او پیوست (طبری، 9 / 614؛ ابناثیر، 7 / 393؛ نیز نك : 276، 301-302).
در این میان خلیفه معتمد كه جز نامی از خلافت نداشت و برادرش موفق بر او چیرگی تمام یافته بود، با استفاده از غیبت موفق كه سرگرم جنگ با زنگیان بود، نامهای به ابن طولون نوشت و در آن از رفتار و نفوذ موفق شكایت كرد. ابن طولون برای تحقق بخشیدن به نیت خود دربارۀ جمع كردن قدرت و نفوذ خلافت در مصر، خلیفه را نزد خود دعوت كرد و وعده یاری داد. معتمد در جمادی الاول 269 ظاهراً به عنوان شكار به سوی ابن طولون حركت كرد و وی لشكری به استقبال او فرستاد. چون معتمد به قلمرو اسحاق بن كنداجیق، عامل موصل و جزیره رسید، اسحاق بزرگان و همراهان او را به دستور موفق بازداشت كرد و اموال و مركبهایشان را گرفت و پس از مذاكره با معتمد او را به سامرا بازگردانید (طبری، 9 / 620-621؛ ابن اثیر، 7 / 394-395). پس از آن معتمد به اصرار موفق ــ كه بر منابر قلمرو ابن طولون او را لعن میكردند ــ حكومت مصر و تمام قلمرو ابن طولون را تا دورترین نقاط افریقا و نیز ریاست نگهبانان مخصوص را به اسحاق بن كند اجیق سپرد و دستور داد ابن طولون را در منابر لعن كنند (طبری، 9 / 627؛ كندی، 226، 229؛ ابن اثیر، 7 / 397). ابن طولون چند ماه پس از این واقعه در انطاكیه درگذشت و همانجا به خاك سپرده شد (همو، 8 / 408- 409؛ ابن خلكان، 1 / 174).
او را از جملۀ حافظان قرآن و مردی بخشنده، شجاع و متواضع شمردهاند كه از ضعیفان و مسكینان نیز حمایت میكرد (بلوی، 184، 197؛ ابن خلكان، 1 / 173؛ ذهبی، 13 / 94-95)، اما بر دشمنان سختگیر و خونریز بود (ابنایاس، 1(1) / 168) و شاعرانی در مدح و هجو او شعر سرودهاند (كندی، 227-232). او همچنین به آبادانی و احداث مؤسسات عام المنفعه در قلمرو خود اهتمام تمام داشت. تعمیر منارۀ اسكندریه، احداث شهر قطایع و قلعۀ یافا در فسطاط و فلسطین (مسعودی، التنبیه ... ، 47؛ بلوی، 53-55، 184؛ ابن اثیر، 7 / 409؛ ابن ایاس، 1(1) / 162)، بنای جامع معروف به ابن طولون و جامع التنور (عمون، 101؛ بلوی، 56) از جملۀ آنهاست. مشهورترین اثر او بیمارستانی است كه در 259 ق دستور بنای آن را داد. بعضی معتقدند كه این اولین بیمارستانی بود كه در مصر احداث گردید و بعداً به نام بیمارستان العتیق یا بیمارستان الاعلی مشهور شد. بیمارستان مذكور كه در كنار جامع ابن طولون بنا شد، دارای بازار و قسمتهای مختلفی برای پذیرش و مداوای بیماران، داروخانه، غذاخوری و حمام زنانه و مردانه بود (همو، 180؛ نیز نك : ابن ایاس، همانجا؛ ابن حبیب، 1 / 298- 299). دیگر آثار او چاههای آب است كه از آن جمله میتوان چاه عفصه را نام برد (همانجا؛ عمون، همانجا) كه در نزدیكی بركة الحبش و جنوب شرقی فسطاط واقع شده و آب آن توسط راه آبهای زیر زمینی به مسجد منتقل شده است (كوربه، 531؛ نیز نك : ه د، ابن طولون، جامع).
مآخذ
ابن اثیر، الكامل؛ ابن ایاس، محمد، بدائع الزهور، به كوشش محمد مصطفی، قاهره، 1402 ق / 1982 م؛ ابنتغری بردی، النجوم؛ ابنجوزی، عبدالرحمان، المنتظم، حیدرآباد دكن، 1357 ق؛ ابنحبیب، حسن، تذكرة النبیه، به كوشش محمد محمدامین، قاهره، 1976 م؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابن كثیر، البدایة؛ بلوی، عبدالله، سیرة احمد بن طولون، به كوشش محمد كردعلی، دمشق، 1358 ق؛ حسن، حسن ابراهیم، تاریخ الاسلام، قاهره، 1965 م؛ خضری بك، محمد، محاضرات تاریخ الامم الاسلامیة، بیروت، دارالمعرفه؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط وعلی ابوزید، بیروت، 1405 ق؛ زیود، محمد احمد، العلاقات بین الشام و المصر، دمشق، 1409 ق / 1989 م؛ طبری، تاریخ؛ عمون، اسكندر، تاریخ مصر، قاهره، 1314 ق / 1923 م؛ غزی، كامل، نهر الذهب فی تاریخ حلب، حلب، 1345 ق؛ قلقشندی، احمد، مآثرالانافة، به كوشش عبدالستار احمد فراج، بیروت، عالم الكتب؛ كندی، محمد، الولاة، به كوشش روون گست، بیروت، 1908 م؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، ترجمۀ ابوالقاسم یابنده، تهران، 1365 ش؛ همو، مروج الذهب، بیروت، 1385 ق؛ مقریزی، احمد، الخطط، بیروت، 1911 م؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1379 / 1960 م؛ نیز:
Corbet, Eustace, «The Life and Works of Aḥmad ibn Ṭūlūn», JRAS, 1891; EI2; Lane-Poole, Stanley, A History of Egypt, Karachi, 1977.